کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

ستاره شب

زیباترین خواب ها

می گن وقتی بچه ها به شکم می خوابن خیلی آروم ترند.اما ما هر چی خودمونو کشتیم نتونستیم دخترمونو به شکم بخوابونیم. فقط یک بار وقتی تو خواب گریه می کرد و احساس می کردم دلش درد می کنه اینطوری خوابوندمش.اما فقط چند دقیه ای دوام آورد. هنوزم که 7 ماهشه واسه 4 دستو پا کردن که به شکم می زاریمش غرغر می کنه. ...
24 مهر 1391

به زمین خوش آمدی فرشته ی مهر و زیبایی

  قشنگ ترین صدای زندگی تپش قلب توست با شکوه ترین روز دنیا تولد توست پس کنار من بمان و بدان که خیلی خیلی دوستت دارم عزیز دل مامان     خوشبختی من در بودن باتو است و روز تولد تو تقدیر خوشبختی من است  تو آمدی و عمیق ترین نگاه را از میان چشمان دریایی ات به وصال قلبم نشاندی  تولدت مبارک کوچولوی مامان   ...
11 خرداد 1391

8شیرینی های 8 ماهگی

سرم را نه ظلم می تواند خم کند ، نه مرگ ، نه ترس ، سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم می شود... هر روز که بزرگتر می شوی بیشتر به تو وابسته می شوم. نمی دانم اگر امروز تو را نبینم توان شاد بودن را دارم یا نه. هر روز که می بینمت به خودم بیشتر غره می شوم که خداوند لیاقت داشتتن تو را به من داده است. ای خداوند بزرگ،  لطفت را شامل حالم کن، چنانکه تاکنون این طور کرده ای. بگذار تا زنده ام لیاقت خدمت به این بنده کوچک و نازنینت را داشته باشم بدون اینکه توقعی در من شکل بگیرد. بگذار این دلیل شاد بودن در من زنده بماند. و عزیز دل مادر... مطمئن باش اول خداوند و بعد من و پدرت حافظ و پشتیبان تو خواهیم بود ، هر ...
24 بهمن 1390

1.5 ماهگی

حالا دیگه تقریبا 1.5 ماهه شدی عسلم. اولین باری که رفتیم مهمانی تو هنوز نمی تونستی قشنگ گردنتو بگیری.یادت باشه هر چی روز به روز تواناتر بشی نیاز مامان به تو،خنده هات و گریه هات بیشتر می شه. ...
6 دی 1390

اولین استحمام

یادم می آد اولین باری که بردیمت حمام، 9 ساعت کامل با آرامش خوابیدی! این خواب واسه تو که شب زنده داری می کردی و تا صبح منو مجبور می کردی راه برم و تکونت بدم خیلی عجیب بود. اون موقع یاد گرفتم هر وقت خواستم کمی بیشتر تو خواب نگات کنم ببرمت حمام. اگرچه خیلی کوچولو بودی و من به تنهایی نمی تونستم ببرمت اما خاله جون مرضی هر وقت از مدرسه می آمد سریع می بردت و ترگل ورگلت می کرد.حالا که بزرگتر شدی خودم می برمت اما دیگه از اون خواب خبری نیست.اینم یک عکس از اولین استحمام کیمیا خانم ...
6 دی 1390

بی تو تنها بودم...با تو انگار امروز...از سر و پا مستم...

یارت شوم ، یارت شوم ، هر چند آزارم کنی نازت کشم نازت کشم ، گر در جهان خوارم کنی سلام یک مامان به تمام کوچولوهای مهربون مخصوصاً کیمیای گلم که نمی دونم کی بتونه این مطالب رو بخونه و تمام احساس مامانشو درک کنه که چه قدر دوستش داره و به تمام معنا عاشقشه. می خوام از امروز تمام خاطراتم رو تو این صفحه بذارم تا یک روز وقتی بزرگ شدی بدونی واسه تک تک لحظه های بودنت خدا رو شکر کردم و فراموش نخواهم کرد که خدا بهترین هدیه رو بهم داده تا قدرشو بدونم. ...
6 دی 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ستاره شب می باشد